همه چز درباره محمد منتشری و نقد از استاد شجریان

ساخت وبلاگ
همه چز درباره محمد منتشری و نقد از استاد شجریان

برخلاف ِ بسیاری از آوازه خوانان ِ ایران که هنر آموزی را از زاویه های ِ خلوت و حجره های ِ دنج آغاز کردند، محمد منتشری کار  ِ هنری اش را از صحنه ی ِ نورانی ِ تئاتر شروع کرد و یک پیشامد او را به پیشگاه ِ سپنتای ِ ساز ، دعوت کرد . محمد صفار منتشری خواننده ای صاحب سبک است که چهل و اندی سال در متن ِ موسیقی ِ سنتی ِ ایران زیسته تا امروز برای ما گوش های ِ پذیرا یک سینه سخن داشته باشد . هنرمندی است دلسوز و باریک بین و البته صریح و بی پروا . او که از شاگردان ِ برجسته و یاران ِ نزدیک ِ استاد اسماعیل مهرتاش بوده از شمع ِ مرده اش یادها دارد . ایران دیدار گفت و گوی ِ مفصلی با ایشان ترتیب داده که طی ِ آن برخی نام های ِ بزرگ به میان می آیند و مورد ِ نقد قرار می گیرند . با این توضیح که حق ِ پاسخگویی برای ِ تمام سروران محفوظ است بخش ِ نخستین ِ مصاحبه را به خوانندگان ِ گرامی پیشکش می کنیم . 

ضمن تشکر از شما استاد منتشری ، می دانیم که شما از شاگردان برجسته ی استاد اسماعیل مهرتاش بوده اید لطفا برای خوانندگان بگویید چگونه کار هنری تان را با جامعه ی باربد آغاز کردید و با استاد اسماعیل مهرتاش که بنیانگذار جامعه ی باربد بود آشنا شدید ؟

 آشنایی من با ایشان بر می گردد به سال های خیلی دور یعنی در واقع سال های 38 و 39؛ آن زمان جوانی هفده ، هجده ساله بودم . ابتدا که در سال  1332 از شهرستان لنگرود با خانواده به تهران آمدیم خیلی به کار تئاتر علاقمند بودم . البته موسیقی هم در خانواده ی ما موروثی بود . پدرم صدای خوبی داشت و زمانی که در شهرستان بودیم آهنگ های خوانندگان آن دوران را می خواند؛ مثل بدیع زاده، طاهر زاده و تاج اصفهانی که آهنگ هایشان در خارج از کشور روی صفحه های مومی ضبط می شد و از گرامافون های بوقی پخش می شد . خلاصه گوشم با نغمات آشنا بود و صدا را هم از پدرم به ارث برده بودم .

پدرتان کارمند بود ؟

ـ نه ، پدرم مغازه دار بود . خوانندگی را به صورت آماتور دنبال می کرد و در لنگرود مطرح بود . عصرها که مغازه را تعطیل می کرد با دوستانش به باغ و بوستان می رفت و در آنجا برای دوستان آواز می خواند . بعد از این که به تهران مهاجرت کردیم ، تعدادی تئاتر و فیلم دیدم و به تئاتر علاقمند شدم . چون در شهرستان که دسترسی به تئاتر و سینما ممکن نبود . آن زمان مرکز هنر تهران، در خیابان لاله زار بود . یعنی بهترین سینما ها و بهترین تئاتر ها در خیابان لاله زار بود . دیگر پاتوغ من شده بود لاله زار . جامعه ی باربد ابتدای این خیابان بود . یک بار داشتم از لاله زار رد می شدم ، دیدم در تابلوی آگهی های جامعه ی باربد، اعلامیه ای زده اند که یک سری هنرجو می خواهیم برای کلاس تئاتر . من هم که دنبال چنین فرصتی بودم رفتم و در آزمون ورودی شرکت کردم و پذیرفته شدم . اول بار من مرحوم مهرتاش را موقع نام نویسی دیدم . به من گفت چون به سن قانونی نرسیده ای باید از پدرت رضایت نامه ای بیاوری . من دیدم اگر به پدرم بگویم ممکن است موافقت نکند . یکی دوبار هم گفتم و پدرم جدی نگرفت . چاره ای نبود . بالاخره خودم از طرف پدر رضایت نامه ای نوشتم و امضاء کردم و بردم !

در کلاس استاد مهرتاش حدود هفتاد هنرجو شرکت می کردند . روال کار استاد این گونه بود که از هنرجویانی که خودشان تربیت می کردند در کارهایشان استفاده می کردند . من سه سال، هفته ای دو روز در کلاس های تئاتر جامعه ی باربد شرکت کردم . حدوداً از سال های سی و هشت و نه تا سال های چهل و یک و دو . . خاطرم هست که در آن کلاس ها مرحوم رفیع حالتی به ما فن بیان درس می داد، دکتر ناظر زاده ی کرمانی ادبیات فارسی،مرحوم ولی الله خاکدان که آن زمان دکوراتور جامعه ی باربد بود، درس دکور و آقای علی اصغر ازهدی هم که مدیر داخلی جامعه ی باربد بود به هنرجویان تاریخ تئاتر درس می داد . اما نحوه ی ورود من به عالم موسیقی داستان دیگری دارد . پیش پرده ای بود به نام " گردو فروش " که استاد می خواست در یکی از عید ها در کنار تئاتر اجرا کند . دنبال کسی می گشت که پیش پرده را اجرا کند . آمد سر کلاس و این خواسته را عنوان کرد . من و چند نفر دیگر از بچه های کلاس داوطلب شدیم . ما را آزمایش کردند و من بیش از دوستان مورد قبول واقع شدم .

آیا برای اجرای آن پیش پرده الگویی در نظر داشتید ؟ مثلاً پیش پرده خوانی های ِ آقایان عزت الله انتظامی، مجید محسنی یا حمید قنبری ؟

ـ  نخیر ، بنده سنم به دیدن کارهای آن ها قد نمی داد . آن ها پیش پرده خوان های سال های قبل بودند . من حتا آن موقع نمی دانستم که این پیش پرده خوان های قدیمی که شما نام بردید در لاله زار می خوانده اند . این قضیه که پیش آمد من علاقمند شدم پیش پرده را اجرا کنم .

 
شعر  گردو فروش را چه کسی گفته بود ؟

ـ آقای غلامرضا روحانی که در مجله ی توفیق فکاهی می نوشت و تخلص " اجنه و مجنه " داشت . این پیش پرده در یک تئاتر موزیکال اجرا می شد . استاد مهرتاش از من خواست نقشم که هم بازی بود ، هم آواز تمرین کنم . من به منزل استاد رفتم  که در خیابان فرشته بود و هنوز هم به همان شکل باقی است . اتفاقاً عبدالوهاب شهیدی در خانه ی استاد بود . آن زمان آقای شهیدی هنوز در خدمت استاد بود و از جامعه ی باربد نرفته بود . من نیاز داشتم کسی آهنگ را بخواند تا یاد بگیرم  چون انطباق با ساز برایم سخت بود. استاد به آقای شهیدی گفت شما بخوان تا ایشان یاد بگیرد . آقای شهیدی با سازش آهنگ را خواند و من بعد از او خواندم . خود عبدالوهاب شهیدی همان موقع در تئاتر  ِ خسرو و شیرین که از تئاترهای موزیکال استاد بود، نقشی بر عهده داشت و می خواند . در اجرای عمومی من پیش پرده را اجرا کردم و خیلی مورد توجه قرار گرفت . چون چیز نویی بود که یک نفر با سینی گردو و چراغ زنبوری و آن فرم خواندن و غزل بیات تهرون از وسط تماشاچی بلند شود و برنامه اجرا کند . یادم هست به من یک کاپ هم جایزه دادند .

اجرای پیش پرده ی گردو فروش توسط محمد منتشری – از مجموعه ی شخصی محمد منتشری

شعر گردو فردوش چه بود ؟

ـ   سلیقه دار ، صاحب کمال کجایی ؟

ای صاحب پول حلال کجایی ؟

بیا ببین که نقل یاس آوردم

از سولقون با التماس آوردم

درشتاشو چیدم گردو

فالی صنار می دم گردو

سوغات باغ سولقون و سنگون

گردو رو پوست بکن بخور داداش جون

قربون هرچی باهوش و حواسه

گردو نگو که مث نقل ِ یاسه

درشتاشو چیدم گردو

فالی صنار می دم گردو

خیال نکن که هرچی گرده گردوست

مغز نداره در میون هر پوست

پوست کنده و بی دردسر آوردم

گردوی تازه نقل تر آوردم

درشتاشو چیدم گردو

فالی صنار می دم گردو

گردوی من گردوی نوبرونه اس

از بس که گنده اس قد هندوونه اس

آباد شه شمرونی الهی باغت

هرچی گرون شه باز میام سراغت

درشتاشو چیدم گردو

فالی صنار می دم گردو

غزل آواز :

قدش نیزه، دو ابرویش کمان، رویش سپر باشد

سر زلفش کمند و مژه هایش نیشتر باشد

فتاده مشهدی یوسف میون چاه زنخدونش

چرا باید چنین چاهی میون رهگذر باشد ؟

چنین یاری که هر شاعر شده دیوانه ی عشقش

کجا عاقل کند باور که از جنس بشر باشد ؟

 

برنامه که تمام شد استاد مهرتاش به من گفت قرار است یک دوره کلاس آواز هم بگذارم ـ چند دوره هم قبلاً برگزار کرده بود ـ بد نیست صبح ها بیایی و استفاده کنی . کلاس آواز رایگان بود و استاد از کسی شهریه نمی گرفت . کلاس تئاتر هم رایگان بود . من در همه ی مصاحبه های تلویزیونی ام هم گفته ام که اگر قرار بود استاد مهرتاش شهریه بگیرد پرداختش برای ما خیلی سخت بود . متاسفانه هیچ کدام از کسانی که با من همدوره بوده اند و برخی خودشان را پرچمدار موسیقی ایرانی می دانند تا امروز نیامده اند بگویند که این کلاس ها رایگان بوده .نیامده اند از مردی که پنجاه سال بار فرهنگی این مملکت را به دوش کشید ، تجلیل کنند . به هر صورت از سال چهل و یک،چهل و دو و از وقتی وارد کلاس آواز شدم خط  مشی من عوض شد . یعنی تئاتر در حاشیه قرار گرفت و کار من شد موسیقی .البته موسیقی شغل اول من نبود . من کارمند بانک صادرات بودم که این هم توصیه ی استاد بود . ایشان به من گفت بهتر است شما به یک کار ثابت بپردازی و موسیقی برایت شغل اول نباشد و الان حس می کنم حرفش بسیار حرف درستی بوده . خودش هم در شهرداری مدیر کل تشریفات بود . درست است که بعداً کار اصلی اش تئاتر شد، مثل من که امروز کار اصلی ام شده موسیقی . من حتا هجده ماهی که در سپاه دانش خدمت سربازی می کردم، کلاسم را ترک نکردم . هر جور بود خودم را می رساندم و از دوستان مطالب پیشین را یاد می گرفتم و در کلاس شرکت می کردم . از سال چهل و دو تا سال هزار و سیصد و پنجاه ردیف های آوازی را پیش استاد کار کردم . در این فاصله گروه ما برنامه های متعددی در رادیو و تلویزیون اجرا کرد . برنامه هایی بود که خود استاد می گرفت و از هنرجو ها استفاده می کرد

برداشت شما از شخصیت آقای مهرتاش به عنوان یک استاد چیست ؟ دانش ایشان و برخوردشان با شاگردان چگونه بود ؟ در کتاب مردان موسیقی ایران ( نوشته ی شاپور بهروزی ) از قول مرحوم عماد رام خواندم که هرگاه می خواسته یک درس فرهنگی و اخلاقی بگیرد سری به استاد مهرتاش می زده اگرچه شاگرد مهرتاش نبوده .

ـ مرحوم عماد رام درست گفته . اصولاً هنرمندان ما دارای دو شخصیت هستند . یکی شخصیت اجتماعی و دیگری شخصیت هنری شان و اکثراً این دو شخصیت با هم متعادل و هماهنگ نیست . ولی مرحوم مهرتاش از هنرمندانی بود که دو شخصیتش با هم هماهنگ بود . بسیار آدم خوش برخورد و نازکدل و بزرگواری بود . حتا می دانم به شاگردانی که وضع مالی شان خوب نبود کمک می کرد . این را البته بعداً متوجه شدم . علاوه بر آن بعدها دست خط هایی از استاد پیدا کردم که نشان می داد به موسسه های خیریه و نوانخانه ها کمک های مالی می کرده است . در ارتباط با استخدام خود من هم ایشان خیلی تلاش کرد که در جایی استخدام بشوم . نمونه ی دیگر در مورد آقای محمد رضا شجریان است . آقای شجریان وقتی از مشهد آمد در یکی از روستاهای مشهد معلم خط و نقاشی بود . هم خودش معلم بود هم خانمش . وقتی آمد تهران از طریق آقای دکتر مهران که آن زمان نایب التولیه ی آستان قدس رضوی بود به استاد معرفی شد . وقتی معرفی نامه اش را آورد، من آنجا بودم . ایشان چند سالی با خود من در کلاس آواز آقای مهرتاش بود و در برنامه هایی که استاد از رادیو تلویزیون و جاهای دیگر می گرفت، قطعاتی اجرا می کرد . اکثر این کارها را من و آقای شجریان و آقای جمال وفایی اجرا می کردیم . یادم هست آقای شجریان گاهی سر تمرینات دیر و زود می آمد . استاد مهرتاش از او پرسید: آقا شما مشکلی دارید ؟ گفت: بله، کار من در اداره ی فرهنگ است و سخت است . استاد گفت: می خواهی کارت را عوض کنی ؟!  گفت : اگر این طور بشود که خیلی عالی است .

آن زمان مرحوم مهرتاش ایشان را از وزارت آموزش و پرورش به وزارت منابع طبیعی منتقل کرد که آقای گلسرخی وزیرش بود . حکم انتقال را خودم برای شجریان بردم که آن موقع در تهرانپارس می نشست . غروب یک روز زمستان بود، ایشان سر کلاس نیامده بود و ما عجله داشتیم که حکم را برسانیم مبادا فردا ورق برگردد یا کس دیگری جایگزین شود . خب ، آقای شجریان کی آمده این مطلب را بگوید ؟ حتا متاسفانه آقای شجریان در کتاب راز مانا که خاطرات هنری اوست از استاد مهرتاش بد گفته ! نوشته : ایشان استاد آنچنانی نبود و نمی توانست جمله ها را خوب منتقل کند و شیوه ی تدریسش جالب نبود . آخر این چه حرفی است که آدم در مورد استادش بزند ؟ استادی که بیش از پنجاه سال بار فرهنگی تئاتر و موسیقی کشور را رایگان به دوش کشیده و بهترین هنرپیشه ها و بهترین آوازه خوان ها را تربیت کرده . هنرمندانی مثل خانم ملوک ضرابی ، ملکه ی حکمت شعار ، بهرام سیر ، محمد ملک مسعودی، محمد علی صفاریان ، جواد جواهری ، قاسم جبلی ، برادران وفایی ، عزت الله انتظامی ، محمد علی کشاورز ، مرتضی احمدی ، توران مهرزاد ، خانم شهلا ، محمد علی جعفری ، مرحوم مستجاب الدعوه ، مرحوم تابش ، اسماعیل شنگله و خیلی های دیگر ... . حتا آقای محمد نوری که سبک کارش با ما فرق دارد یک دوره ردیف های آوازی را پیش استاد مهرتاش کار کرده است . به قول مرحوم رضا وُحدانی که از شاگردان استاد بود: " هر کس در این کشور در موسیقی یا تئاتر  به جایی رسید، سری به جامعه ی باربد زد ". آقای شجریان این حرف را در مورد استادی زده که حرف توی دهانش گذاشت . زمانی که از شهرستان به تهران آمد لهجه داشت . کارش را عوض کرد . شهریه ازش نگرفت  .

آقای شجریان پنج ـ شش  سال همدوره ی من بود . آدم وقتی می بیند استادش خوب نیست، چند جلسه می رود و دیگر نمی رود . اگر شیوه ی تدریس مهزتاش به درد نمی خورد پس آقای شجریان پنج سال آن جا چه می کرد ؟! حالا اگر انقلابی شد و خیلی از خواننده ها و سبک ها کنار رفتند و یک نفر یکه تاز شد دلیل این نمی شود که دیگران وجود نداشتند . ایشان قبل از انقلاب هم بود ، در کنار خوانندگانی که آن ها هم بودند و جای خودشان را داشتند . بعداً همه رفتند و نماد موسیقی ما فقط شد یک نفر . مثل این می ماند که آدم هر وقت تنها به قاضی برود راضی بر می گردد . حالا مساله ای نیست . من خوشحالم که ایشان وضع مالی اش خوب است . هرچند نقدی بر خوانندگی اش دارم اما خواننده ی خوبی است . ولی آدم نباید از حدش بیشتر صحبت کند . البته همان زمان من ساکت نماندم و بعد از چاپ کتاب راز مانا این حرف ها را چهار ـ پنج سال پیش در روزنامه ی همشهری نوشتم و به آقای شجریان جواب دادم . او نباید این حرف ها را می زد، آن هم درباره ی استادی که همه می شناسندش . خب، ایشان به خودش بد کرد والا استاد مهرتاش که جایگاه خودش را دارد .

 فارغ از نقد ِ شخصیتی آیا شما به کار خوانندگی استاد شجریان نقدی دارید ؟

ـ بله .... آن آواز هایی که ایشان قبل از انقلاب خوانده شنیدنی تر از کارهایی است که بعد از انقلاب خوانده . ما یک چیزی در آواز ردیفی مان داریم که به آن می گویند تحریر و عامیانه اش می شود چه چه . این تحریر ها یکی از مشخصات موسیقی ما و جزء لاینفک موسیقی ماست و هیچ کس حق ندارد دست به ترکیبش بزند . پنجاه درصد موسیقی ما تحریر است و پنجاه درصدش شعر . در هیچ نوع موسیقی در دنیا شما این تحریر ها را نمی بینید . مختص موسیقی ماست و از طبیعت و از بلبل گرفته شده . به بلبل می گویند هزاردستان . چون هزار جور تحریر می خواند اما هیچ کدام شبیه هم نیست . نتیجه می گیریم موسیقی ما از همه ی موسیقی هایی که در دنیا هست به طبیعت نزدیک تر است . متاسفانه بعد از انقلاب خوانندگانی که آمدند سعی کردند تحریر ها را از آواز ها کم کنند یا حذف کنند که یکی از آن ها آقای شجریان است . اگر شما آواز های امروز او را مقایسه کنید با آن چه قبلاً با ساز استاد عبادی و با گروه پایور خوانده، متوجه حذف تحریر ها می شوید . او گاهی بیست بیت پشت سر هم می خواند، چون وقتی که تحریر حذف می شود باید جایگزینی برایش پیدا کرد . یعنی شعر می آید و جای تحریر را می گیرد . و این فرم خواندن به نظر من بیشتر به موسیقی مذهبی شبیه است . من فکر می کنم کسانی که تحریر ها را از موسیقی ما حذف می کنند به موسیقی سنتی ایران خیانت می کنند . خوانندگان پیش از ما مثل ایرج و گلپایگانی و بنان و محمودی خوانساری و استادان قبل از آن ها مثل ظلی و طاهر زاده و تاج اصفهانی همگی تحریر در صدایشان هست . ما حق نداریم دست به ترکیب این تحریر ها بزنیم . یک بار خبرنگاری از من پرسید نظرتان را درباره ی موسیقی سنتی ایرانی در این سی سال بگویید . گفتم و هنوز معتقدم خوانندگانی که بعد از انقلاب آمدند نود و نه درصدشان فتوکپی اند ! اصل نیستند . در هنر تقلید جایگاهی ندارد . خلاقیت حرف اول را می زند . اگر ما قبل از انقلاب پنج نفر آوازه خوان داشتیم ، پنج آوازه خوان صاحب سبک داشتیم که هرکدام به شیوه ی خودشان می خواندند . اما متاسفانه این بچه های جدید اکثراً شبیه آقای شجریان می خوانند . خود آقای شجریان باید به شاگردانش بگوید که این کار برایتان فایده ای ندارد چون شما هرچه هم خوب بخوانید نمی توانید سبک ِ من را بهتر از خودم بخوانید ! باید بروید شیوه ی خودتان را پیدا کنید . وقتی خواننده ای به ردیف های آوازی ، انتخاب شعر و مرکب خوانی اشراف پیدا کرد باید شیوه ی خودش را خلق و ابداع کند . نه این که سال های متمادی تقلید کند . کسی که نتواند سبکی را برای خودش ابداع کند اصلاً اینکاره نیست و باید کار هنری را کنار بگذارد .  چه در نوازندگی ، چه در خوانندگی، تقلید کردن هیچ ارزشی ندارد . در این سال ها به جز تصنیف های قدیمی ، کدام تصنیف را سراغ دارید که بعد از  ساخته شدن بر سر زبان ها افتاده باشد ؟ اکثر کسانی که امروز مشغول خواندن هستند اگر در دوره ی قبل بودند از در  ِ رادیو هم نمی توانستند تو بیایند . الان هر نوع موسیقی که بخواهید از رادیو پخش می شود . ترکی ، افغانی ، نصفه نیمه و همه به نام موسیقی ایرانی به خورد مردم داده می شود . می دانید که سبک عربی را آقای قاسم جبلی در ایران رواج داد که از شاگردان استاد بود . خودش به من گفت قبل از انقلاب که من برای خوانندگی به رادیو رفتم ، مسوولان وقت من را بیرون کردند . گفتند این عربی می خواند و ذهن موسیقی جوانان ما را خراب می کند . تازه او قاسم جبلی بود و صاحب صدا بود .

امروز حتا آقای افتخاری و آقای محمد اصفهانی که خوانندگانی صاحب نام هستند تکلیف شان با ما روشن نیست . معلوم نیست ایرانی خوان هستند یا جاز خوان ؟! فقط خدا رحمتش کند مرحوم ایرج بسطامی بود که چند کار متفاوت و شنیدنی خواند . کارهایی که با پرویز مشکاتیان اجرا کرد . مقصر در این باره رادیو تلویزیون ما و وزارت ارشاد است که به این ها مجوز می دهد . 

کلاس آموزش آواز در تهران...
ما را در سایت کلاس آموزش آواز در تهران دنبال می کنید

برچسب : همه چیز دربارهٔ دلار, نویسنده : tune-tehranclasso بازدید : 97 تاريخ : شنبه 27 شهريور 1395 ساعت: 19:00